نویسنده : بهمن فرزانه
نوبت چاپ : ٥
تعداد صفحات : ١٨٤
نوع جلد : شومیز
قطع : رقعی
سال نشر : ١٣٩٨
سال چاپ اول : ١٣٨٣
موضوع : داستانهای فارسی
نوع کاغذ : بالکی
وزن : ١٨٢
شابک : ٢ -٥٢٧-٣١١-٩٦٤- ٩٧٨
دسته بندي : عمومي و رمان
از قاسم میپرسم:
ــ اسم هنرپیشه زن فیلم « کنتس پابرهنه » چی بود؟
بدون مکث جواب میدهد:
ــ اوا گاردنر. خدای نکرده مگر فراموشی آورده اید؟ از شما بعید است. شما که حتی اسامی سیاهی لشکرها را هم بلد هستید. نکند باز میخواهید مرا امتحان کنید؟ ولی تا حالا که قبول شده ام. دیگر لزومی ندارد به خودتان زحمت بدهید. من حتی اسم مرسدس مک کمبریج را هم بلد هستم، چه برسد به اوا گاردنر!
اخم میکند و از اتاق بیرون میرود. نمیدانم چرا یاد مریلین مونرو میافتم. فیلم « نیاگارا » چه قشنگ بود. اسم هنرپیشه مرد آن فیلم چه بود؟
نمی خواهم دوباره از قاسم سوال کنم؛ به شک میافتد. ممکن است تصور کند که با فراموشی عمدی خواسته ام امتحانش کنم. با خودم میگویم
اصرار در فراموشی این اسامی بی بروبرگرد او را به شک میاندازد. هر وقت برگشت به بهانه ای اسم مریلین مونرو را پیش میکشم و اسم هنرپیشه مرد آن را عوضی میگویم تا حرفم را تصحیح بکند و خوشحال شود که مچ مرا گرفته است. لابد خواهد گفت: دلم خنک شد، بگذارید یک دفعه هم من برنده این بازی باشم.
من و او در کنار هم بزرگ شده ایم.
روزی مادربزرگم مشهدی ابوالفضل را صدا کرد و به او گفت:
ــ مشهدی، برو به دِه، و زن و بچه ات را بردار و بیاور این جا. لزومی ندارد بیش از این در خانه سکینه بمانید. همین طور که میبینی خانه ما شلوغ است. دو نفر اضافه برایمان فرقی نمیکند. زنت میتواند تو آشپزخانه به عمه جان کمک کند. پسرت هم میتواند همبازی نوه من بشود. چند سال دارد؟
ــ همسن و سال بهرام خان است.
ــ به مدرسه میرود؟
ــ نخیر.
در کلاس پنجم ابتدایی بودم که مادربزرگ تصمیم گرفت حمامی در خانه بسازد. سیف الله خان که پیشکار مادربزرگ و پدرم بود، آمد تا اندازه ها و....
بستن
*به
این نظر امتیاز دهید
*نام و نام
خانوادگی * پست
الکترونیک * متن پیام
|
صادقیه بزرگراه محمد علی جناح خیابان طاهریان
شماره تلفن ثابت: 02166417209، 02166417622
فروشگاه اینترنتی طب گستران