نویسنده : احمد درخشان
سال نشر : ١٣٩٦
قطع : رقعی
تعداد صفحات : ٢٢٣
نوبت چاپ : ١
شابک : ٧ -٨٢-٥٦٣٩-٦٠٠- ٩٧٨
دسته بندي : عمومي و رمان
نرگس در کوچکی را که گوشه اتاق بود، باز کرد و خم شد و بیرون رفت. اتاق بغلی بزرگ تر بود و به تمیزی اتاقی نبود که آقای کهنورد وسط آن ایستاده بود و به نرگس نگاه میکرد که داشت قوری را از روی سماور برمیداشت. رفت کنار در کوچک ایستاد و به اتاق بزرگتر نگاه کرد. تیرهای چوبی سقف و دو تا ستونِ وسط اتاق سیاه بودند. چشم های آقای کهنورد پی تنور گشت ولی چیزی نیافت اما حدس زد نزدیک در ورودی باشد. دری که به حیاط باز میشد. دقیق که شد، سینی سیاه بزرگی را دید که روی تنور چپه شده بود. فکر کرد جای تنور را میداند. از قبل. پیش از آن که وارد خانه شود. نرگس برگشت و نگاهش کرد. وقتی دید آقای کهنورد نگاهش میکند لبخندی زد و تابی به اندامش داد و قوری را روی سماور گذاشت. دار قالی گوشه اتاق افتاده بود و فرشی نیمه کاره به بند کشیده شده بود.
بستن
*به
این نظر امتیاز دهید
*نام و نام
خانوادگی * پست
الکترونیک * متن پیام
|
صادقیه بزرگراه محمد علی جناح خیابان طاهریان
شماره تلفن ثابت: 02166417209، 02166417622
فروشگاه اینترنتی طب گستران