نویسنده : فاطمه ستوده
تعداد صفحات : ٩٦
نوبت چاپ : ١
سال نشر : ١٣٩٤
شابک : ٩٧٨٦٠٠٥٦٣٩٤٨٣
دسته بندي : عمومي و رمان
خدا همیشه در آخرین لحظات انسانیت را غافلگیر میکند. شرط میبندم.
به قرآن مجید دفعه ی اول که توی خیابان دیدمش موهاش نه فرفری بود نه طلایی ريال مشکی لخت پرکلاغی بود. شلوارش هم که صد بدتر از بقیه، نصفه آستین بود. یک کتانی قرمز هم به پا زده بودکه ارواح خیکش میخواست با مانتوش ست شود. مخلص کلام این که روی هم رفته لباس آدمیزاد تنش نبود. منظورم این است لباس هایش جوری نبود که آدمی مثل من بتواند در برابرش تاب بیاورد. نه این که ندید بدیدی چیزی باشم ولی به هر حال هر کس برای خودش مشکلاتی دارد.
جوراب کثیف و شلوار پاره آبرو برای آدم باقی نمیگذارد. کار از آنجا خراب بود که با همین ریخت و روز قزمیتش ادعا میکرد که میتواند ظرف مدت کوتاهی مایه دارم کند. نکرده بود حداقل کت و شلواری چیزی برای خودش راست و ریست کند که حرفش را راحت تر به کرسی بنشاند. قبول دارم تعداد آدم های کت و شلواری ناجوری که تا حالا دیده ام خیلی زیادتر از خوب هاشان است اما به هر حال هر کاری حساب خودش را دارد اگر کسی خواست حداکثر میتواند کراوات نزند ولی با لباس های جرواجری نباید درباره ی پیشنهادهای مالی کلان صحبت کرد.
بستن
*به
این نظر امتیاز دهید
*نام و نام
خانوادگی * پست
الکترونیک * متن پیام
|
صادقیه بزرگراه محمد علی جناح خیابان طاهریان
شماره تلفن ثابت: 02166417209، 02166417622
فروشگاه اینترنتی طب گستران